در سالون غذاخوری متوجه خنده و بغلکشی یکی از اعضای طالبان با آقای ضرار احمد عثمانی شدم. آقای عثمانی سمت من نگاه کرد و گفت «اُ بیدر، ای از منطقه ماست،از پروان است.» گفتم: «از هر جای افغانستان است، این بغلکشیها و این صحنهها زیباست و ما را خوشحال میکند.» آقای عثمانی احتمالا و تلویحا خواست پیامی را به من برساند. اینکه اگر عکس نشر نشود، بهتر است. اما واقعیت این بود که این بغلکشیها و خوشوبشها اصلا محدود به ستانکزی و عثمانی نبود. همه کنار هم بودند، میخندیدند و به هم به چیزی میگفتند. در قسمتهای قبلی گفتم که احتمالا این فضا به همین جهت و به صورت عمدی توسط امریکاییها برنامهریزی شده بود. هدف آن شناخت بیشتر از یکدیگر و انسگرفتن اعضای دو گروه با هم بود. در همین لحظه یکی از افراد طالبان کنار من آمد. گفت از کدام رسانه هستی؟ گفتم ۸صبح. گفت تلویزیون طلوع حین پخش زنده مراسم افتتاحیه، زمانی که سخنرانی ملا برادر شروع شد، نشرات خود را قطع کرد. من واقعا نمیتوانستم به نمایندهگی از تلویزیون طلوع برای او پاسخی داشته باشم اما برایش گفتم که شک دارم این عمل از آدرس طلوع قصدی بوده باشد و شاید مشکلات تخنیکی عامل قطع نشرات بوده باشد. او گفت: «اینچنین نیست و عمدی بوده» من گفتم خوب است با طلوع صحبت کنید و از او فاصله گرفتم و این روز، به این ترتیب ختم شد.
به شدت از اینهمه کار خسته شده بودیم و شهر دوحه را تا این لحظه اصلا ندیده بودیم. با تعدادی از خبرنگاران قصد خروج شبهنگام از هوتل و رفتن به یکی از بازارهای شهر را داشتیم. وقتی وارد فروشگاههای شهر میشدیم، میگفتند که اپلکیشین تست کرونای خود را نشان بدهید. بعدا فهمیدم، هر کسی که به قطر میآید و یا هر کسی که از قطر است باید وضعیت خود را از طریق اپلکیشین «احتراز» به مسوول درب ورودی نشان بدهد. اگر کسی کرونا داشته و هنوز تستش منفی نشده و از طریق جی.پی.اس اپلکیشن، حضورش در بازار مشخص شود، جریمه میشود. هیچکس حق ندارد بدون این اپ وارد اماکن شلوغ شود. با وصف آنکه واقعا نیاز به خرید سوغاتی به کودکانم داشتم،اما هرگز موفق به ورود به هیچ فروشگاهی نشدیم و به هوتل شرایتون برگشتیم.
فردای آنروز جهت صرف صبحانه به رستوارنت هوتل رفتم. چند دقیقه بعد، میز کناری من را ۳ نفر کسانی پر کردند که مشخص نبود عضو هیأت مذاکره کننده طالبان بودند یا به گفته خودشات عضو «هیأت مراقب»، سپس متوجه شدم که خبرنگاری که از همین دیشب و پس از درز یک گفتوگوی تصویری با باتور دوستم شهرت یافته بود نیز یکی از این سه نفر است. گفتم تو با دوستم مصاحبه کردی؟ لبخندی زد و گفت: بله … گفتم تو خبرنگار هستی؟ گفت: بله خبرنگار هستم. گفتم در رادیو صدای شریعت کار میکنی؟ گفت: «نه» – من خبرنگار آزاد هستم. برایش گفتم، که چطور ممکن است؟ سوالهایت اصلا شبیه سوالهای یک رسانه آزاد نبود. گفت من در شبکههای اجتماعی به ویژه توئیتر خبر نشر میکنم. گفتم با هیأت طالبان اینجا آمدی؟ گفت: نه – جداگانه …
برای من این حرفهایش قابل قبول نبود. مشخص بود که او یک عضو گروه طالبان است که فعالیتهای مطبوعاتی این گروه را بر عهده دارد. اتفاقا از شب گذشته و پس واکنشها به صحبتهای باتور دوستم، احتمالا او نزد هیأت طالبان بسیار محبوب شده بود. لبخند میزد و از فعالیتهای رسانهاش میگفت. گفتم معاش از کجا میگیری؟ گفت در سوشیل میدیا فعالیت دارم. گفتم سوشیل مدیا که به کسی معاش نمیدهد. خلاصه، حرف سمت دیگری رفت. یک لحظه به ذهنم رسید که با او مصاحبه کنم. اول تمایل نداشت و گفت مصاحبه اگر میکنی، نباید تصویری باشد. بار دوم که از او خواستم مصاحبه تصوری انجام بدهد حاضر شد و مصاحبهاش از طریق صفحه فیسبوک روزنامه به نشر رسید. فرد دیگری که میان این گروه ۳ نفره نشسته بود، شخصی بود به اسم احمدالله وثیق. نامش را قبلا شنیده بودم. او معاون فرهنگی طالبان بود. رفتار مناسب و برخورد نسبتا خوبی داشت. خواستم از او در مورد طالبان بپرسم. گفتم از خودت آف د دیکارد، سوالهایی دارم. گفت: برای طالبان، آف د ریکارد و آن د ریکارد، فرقی ندارد. موضع ما مشخص است، اما مسوول گفتوگو با رسانهها مجاهد صاحب و داکتر صاحب نعیم هستند.
از ابتدا درب شکایت از سخنرانی دیروز آقای عبدالله را گشود. گفت که سخنرانی ملا برادر تنها ۵ دقیقه بود، بسیار خلص و واضح – اما آقای عبدالله طولانی صحبت کرد. گفت ما از هیچ کسی نام نبردیم اما عبدالله از احمدشاه مسعود و استاد ربانی یاد کرد. مشخص بود که طالبان از سخنرانی آقای عبدالله ناخشنود اند. روز گذشته نیز ملا برادر گفته بود که در مواردی سخنان آقای عبدالله جای بحث داشت. سپس با او وارد بحث حقوق زنان شدم. گفتم که آیا واقعا با این مسائل میخواهید کنار بیایئد؟ در مورد زنان همان حرفهایی را زد که سایر رهبران طالبان میزنند. اینکه در نظام آینده اگر طالبان نقش داشته باشند به حق زنان در چوکات دین اسلام، احترام گذاشته میشود. میگفت که ما خواستار نظام اسلامی هستیم. گفتم نظام فعلی اسلامی نیست؟ گفت که نظام فعلی اسلامی است. همه ما افغانها مسلمانیم اما بعضی کارها اسلامی نیست. گفتم: مثلا چی؟ گفت: قانون اساسی، گفتم کجایش؟ کمی فکر کرد و گفت قانون را حفظ ندارد و میتواند در روزهای آینده، بخشهای از قانون اساسی را که مغایر با شریعت اسلام است، برایم بیاورد.
گفتم چرا حین گفتوگوها، جنگ ادامه دارد؟ گفت که فعلا ما با امریکاییها صلح کردیم و با حکومت در جنگیم. زمانی که با حکومت هم به صلح رسیدیم، جنگی وجود نخواهد داشت. در نهایت قصه ما به پایان رسید. من متوجه شدم که طالبان دوست داشتند پیام خود را از طریق رسانهها به مردم برسانند. حتا آف د ریکارد و پشت کمرهها … حتا در گفتوگو با یک نفر …
به ما گفته شد که باید امروز دوحه را ترک و با هواپیمایی که آقای عبدالله به کابل میرود شما نیز به کابل بروید. برخی از خبرنگاران اعتراض کردند. اعتراض شان این بود که چرا در کابل، این موضوع برایششان گوشزد نشده است. به ما گفتند که ویزای خبرنگاران ۵ روزه است. اما با وصف همه این حرفها ۵ تن از خبرنگاران در قطر ماندند تا در ادامه همه مسوولیتها نیز به دوش خودشان باشد. قصهی بازگشتاندن خبرنگاران بعدا بسیار کلان شد. من متوجه شدم که حکومت دوست نداشت ما بیش از این آنجا بمانیم وگرنه مشکل ویزا برای یک حکومت مشکل چندان بزرگی نیست. طالبان توانسته بودند برای خبرنگاران خود، ویزای یکماهه بگیرند و این کار حکومت واقعا توجیه نداشت.
زمانی که داخل موتر برای بازگشت به سمت میدان هوایی دوحه شدیم، شماری از اعضای طالبان وارد موتر کاستری شدند که ما را باید به سمت دوحه انتقال میداد. یاسر عمار بود، آمده بود تا پیام ملا برادر را برساند. او گفت که ما تصمیم داشتیم امشب شما خبرنگاران را مهمان کنیم و کمی با هم حرف بزنیم. اما از اینکه شما امروز دوباره به کابل بر میگردید، اطلاعی نداشتیم. وقتی از موتر پیاده شد یکی از خبرنگاران به شوخی گفت: «در کابل ما را میکشند، اینجا دعوتمان میکنند.» به میدان هوایی رفتیم، یکی – دو ساعت منتظر بازگشت عبدالله ماندیم. طیاره واقعا خالی بود. اینبار فرصت بیشتری برای خوشوبش خبرنگاران و آقای عبدالله پیدا شده بود. شاید نزدیک به یک ساعت با هم قصه کردند. عکس گرفتند و ۳ ساعت و ۴۰ دقیقه مسیر را پیمودیم.
شب هنگام به فضای کابل رسیدیم. کابلی که روشن و چراغانی بود. کابلی که به صلح و آرامش نیاز داشت. کابلی که پر از مردم بیطرف، حکومتیها، طالب و حتا داعشی است … کابلی که نمیداند چه روزهای دیگری پیش رو دارد، قلب زخمیاش قرار است مداوا شود و یا نه نمک بیشتری به این زخم پاشانده شود. کابلی که چهل سال است، درد میکشد. امروز روز سوم گفتوگوهاست. هر روز تعداد زیادی کشته میشوند. بر عکس ادعای طالبان که در دوحه گفتند، خشونتها بسیار کاهش یافته، جنگ با همه شدتش ادامه دارد. شاید از صبح امروز تا اکنون خبر مرگ دستکم ۴۰ تن را بر اثر شدتها جنگها خوانده باشم. جنگهایی که مشخص نیست پایانش دست ماست یا بیرونیها …
پایان